گوردن متوجه نشده است که روانپزشک وی در گزارش خود درباره سن او اشتباه کرده است. اگر او متوجه شده بود ، می توانست از او بخواهد كه آن را اصلاح كند و نسخه جدیدی را برای او ارسال كند.
ديدي از سوالات گری غافلگیر و گیج شد. دلیلش این بود که او قبل از مصاحبه متوجه نشده بود که تهدید مرگ در گزارش پلیس لحاظ نشده است. اگر او توجه كرده بود، شايد بهتر آمادگی داشت تا توضیح دهد كه چرا گم شده است. او می توانست آشوب را در کلانتری توصیف کند. این ممکن است دلیل این را توضیح دهد که چرا افسر گزارش خود را کاملاً کلمه به کلمه پیاده نکرده است.
لیژوان متوجه نشده است که گزارش پزشکی وی فقط به بازوی شکسته او و نه به جراحات صورتش اشاره کرده است. اگر او گزارش را به دقت خوانده بود ، شاید این موضوع را می دید. سپس او ممکن بود که بتواند عکس های هیئت دادرسی را که خانواده اش گرفته بودند ، ارسال کند و نشان دهد که لب بریده شده و خونریزی بینی دارد.
نامه مادر بادما سؤالاتی را در ذهن گری ایجاد می کند: آیا واقعاً بادما بدترین تجربیات خود را از مادرش پنهان کرده است؟ یا آیا او این تجربه ها را از خودش ساخته و آنها را به ادعای خود اضافه کرده است تا سعی کند آنرا قوی تر کند؟ بادما ممکن است تصمیم بگیرد که نامه را به هیئت دادرسی بدهد و به گری توضیح دهد که چرا او داستان کامل را به مادرش نگفته است. یا اگر بادما شواهد دیگری برای حمایت از داستان خود داشته باشد، ممکن است تصمیم بگیرد که نامه مادر خود را ارسال نکند.
مارجوري می توانست از پدرش بخواهد نامه خود را بازنویسی کند. او می توانست به او بگوید فقط روی نکاتی تمرکز کند که به گری کمک می کند تا درک کند چرا در کشورش در معرض خطر است. ذکر اینکه او در اینجا مرفه تر خواهد بود ، فقط گری را بد گمان می کند که او واقعاً پناهنده نیست.